بدون عنوان
عروسی
مامانی جمعه اولین عروسی زندگیت دیدی مامان می ترسید تو خیلی اذیت شی و تصمیم گرفته بود نره اما برخلاف انتظار به تو خیلی هم خوش گذشت از اول تا آخر عروسی ذوق کردی و جیغ زدی انقدر خوشت اومده بود که تا ساعت دو می خندیدی و نمی خوابیدی
نویسنده :
مامانی
13:48
آویسا 4 ماه و 5 روزه
تهیه آرد برنج
مامانی می خوام از 2-3 هفته دیگه برات کمکی شروع کنم چون دلم می خواست آرد برنجی که می خوری خالص باشه با هزار زحمت خودم برات برنج آرد کردم خیلی سخت و خسته کننده بود اما بالاخره تموم شد. امیدوارم فرنی آرد برنج دوست داشته باشی.
نویسنده :
مامانی
9:38
پارک ارم
مامانی دیروز برای اولین بار بردمت پارک ارم. انقدر خوشت اومده بود که می ترسیدم دیوونه شی به چراغهای رنگی رنگی وسایل بازی نگاه می کردی و با مردم جیغ می زدی. از خوشحالی لپ خاله را با دهنت محکم گرفتی. اولش هوا خوب بود اما ساعت 9:30 دیگه سرد شد خدا رو شکر اونموقع خوابت گرفت رفتی زیر دو تا پتو خوابیدی.
نویسنده :
مامانی
19:27
واکسن 4 ماهگی
مامانی امروز واکسن 4ماهگیت زدیم قبلش چون تقریبا 7 کیلویی 14 قطره استامینوفن بهت دادم امیدوارم خیلی تب نکنی. واکسن که زدی گریه کردی اما وقتی از در درمانگاه اومدیم بیرون ساکت شدی و تو بغل مامان خوابیدی. قربون پای کوچولوت که درد می کنه(استامینوفن به ازای هر کیلو 2 قطره)
نویسنده :
مامانی
12:48
آویسا در خواب
پیاده روی
مامانی قشنگم دیروز برای اولین بار بدون ماشین رفتیم بیرون انقدر خوشت اومده بود که جیک نمیزدی فقط از توی آغوشیت بیرون نگاه می کردی اما دخترم جنبه نداشتی امروز که خاله اومده بود اینجا موقع رفتن دم در گریه می کردی می خواستی باهاش بری. اخه جیگرم یک کمی جنبه بد نیست.
نویسنده :
مامانی
22:51